باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مِثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بُوَد پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
کنایه از ناز پرورده. (غیاث). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج). ، مفت خوار و رایگان خوار. (مجموعۀ مترادفات ص 206) ، نباتی که در زیر سایۀ اشجار روید. (آنندراج) ، ناتجربه کار و کم عقل. (مجموعۀ مترادفات ص 351) ، سایه نشین. (مجموعۀ مترادفات ص 206)
کنایه از ناز پرورده. (غیاث). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (آنندراج) : اگر نوشته بکویش گذر کند شانی اسیر قامت آن سروسایه رُست شود. ملا شانی تکلو (از آنندراج). ، مفت خوار و رایگان خوار. (مجموعۀ مترادفات ص 206) ، نباتی که در زیر سایۀ اشجار روید. (آنندراج) ، ناتجربه کار و کم عقل. (مجموعۀ مترادفات ص 351) ، سایه نشین. (مجموعۀ مترادفات ص 206)
که مرده را پرستد و به او اظهار علاقه کند و حرمت گذارد. که به دیگران تا زنده اند وقعی و ارجی ننهد اما پس از مرگشان سوگواری کند و در شرح فضیلت و مقامشان افراط کند: گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم. مولوی
که مرده را پرستد و به او اظهار علاقه کند و حرمت گذارد. که به دیگران تا زنده اند وقعی و ارجی ننهد اما پس از مرگشان سوگواری کند و در شرح فضیلت و مقامشان افراط کند: گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم. مولوی
پیرو آئین مزده. که مزده را پرستد. مزداپرست. زردشتی. ج، مزده پرستان: این کار اکنون موافق اخلاق تنفرآور است ولی برای شرقیان مزده پرست اهمیتی نداشت. (از ایران باستان ج 3 ص 2065). رجوع به مزده و مزدا شود. از نوشته های پلوتارک معلوم است که او عقیدۀ یکی از فرق مزده پرستان را توصیف کرده است. (ایران باستان ج 2 ص 1523)
پیرو آئین مزده. که مزده را پرستد. مزداپرست. زردشتی. ج، مزده پرستان: این کار اکنون موافق اخلاق تنفرآور است ولی برای شرقیان مزده پرست اهمیتی نداشت. (از ایران باستان ج 3 ص 2065). رجوع به مزده و مزدا شود. از نوشته های پلوتارک معلوم است که او عقیدۀ یکی از فرق مزده پرستان را توصیف کرده است. (ایران باستان ج 2 ص 1523)
کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. (برهان) (شرفنامه) (انجمن آرای ناصری) ، سایه دوستی. با سایه بسر بردن: سایه پرستی چو کنی همچو باغ سایه شکن باش چو نور چراغ. نظامی. ، زنا. (ناظم الاطباء)
کنایه از فسق و فجور و کارهای ناشایسته کردن باشد. (برهان) (شرفنامه) (انجمن آرای ناصری) ، سایه دوستی. با سایه بسر بردن: سایه پرستی چو کنی همچو باغ سایه شکن باش چو نور چراغ. نظامی. ، زنا. (ناظم الاطباء)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می: بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست. فردوسی. شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و تو تیغ بدست. نظامی. عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست. حافظ. کمر کوه کمست از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست. حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می: بپیری بمستی میازید دست نه نیکو بود پیر باده پرست. فردوسی. شه بامّید ماست باده پرست من قلم دارم و تو تیغ بدست. نظامی. عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گرنشود باده پرست. حافظ. کمر کوه کمست از کمر مور اینجا ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست. حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)